شبهایی هست،که وقتی می خوام بخوابم باید لای در رو
شده به اندازه دو سانت باز کنم تا خوابم ببره....
انگار هوا از فاصله دو سانت می تونه وارد اتاق بشه و مانع
خفگی من بشه....
این اندازه هر شبی یه مقداریه.....
نمی دونم چرا......
دیشب،انگار هر کار می کردم این احساس لعنتی خفه شدن
یا ترس از خفه شدن ساکت نمی شد....
فکر کنم اگه تو هوای آزاد هم می خوابیدم همچنان این حس
لعنتی رو داشتم....

فکر می کنم این حس کم و بیش ممکنه واسه همه آدما پیش بیاد...
و بازم فکر می کنم که اصلش بر می گرده به اون.... چه می دونم...
فریاد ها.....
ناله ها....
بغض ها....
یا حرف های خورده شده ای که هر آدمی تو خودش حبس کرده
که ممکنه بعضی وقتا با یه فاصله دو سانتی در خوب بشه و بعضی
وقتا هم انقدر به آدم فشار بیاره که حتی تمام در و پنجره های
 باز هم اون ترس از خفه شدن رو ساکت نکنه.....