دلش مرگ می خواد...
بزرگ ترین تفریحش در حال حاضر فکر به اونه...
می خواد بمیره و تو کوه های سر سبز و نمناک شمال خاکش کنن
تو کوه های سبز...
تو کوه های نمناک...
کوه های خوش رنگ...
کوه های خوش بو...
ساکت...
ساکتِ ساکت...
...
میگه: دلم می خواد بمیرم
ـ باشه... منم میام سر خاکت تو یه روز بارونی
ـ با گندم بیا... بپاش رو خاکم
ـ ... چرا گندم؟
ـ مستی فزاید ...
.
.
.
.