برزخ...
دوباره تو برزخ خودم گیر کردم...
این یعنی نه می تونم فکر کنم... نه می تونم فکر نکنم...
این یعنی مغزم خالی شده طبق معمول...
این یعنی دلم می خواست یا شش هفت ماه جلوتر بودم... یا دو سه ماه عقب تر...
در هر حال اینجایی که الان هستم نبودم.
...
گره می زنم...
زندگی ام را...
رویاهایم را...
امیدم را...
روزگارام را...
...
گره می زنم...
فکر نمیکنی یذره زیادی اینجا متروکه؟
آدرس وبلاگم را تصحیح میکنم!
ببخشید
چی باید بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!۱
زندگی سیب سرخی است، گاز باید زد با پوست...! چطوری آسمونی؟ اوضاع رو به راهه؟ میاد اون روزی که دیگه دلتنگی وجود نداشته باشه. من بهش ایمان دارم ...
مرده ی این طبق معمولتم . اصلا مرده ی اعترافاتتم . دوست دارم ریفیق.
راستی یه جورایی برگشتم دوباره .
تو رو خدا این اهنگ هایی که میزاری رو معرفی کن...زندگی از دست دادن و بدست اوردن دایی جون...
بزن بزن که داری خوب میزنی،
فقط بپا یکوقت کورش نکنی عزیز!!
زندگی انگور بنفش است. قورت باید داد با پوست، حتی اگر گره خورده باشد.
سلام دختر خاله عزیزم. واقعآ راست میگی کاش اینجا که بودیم نبودیم ولی من میخواستم ۱سال عقب تر بودم یا دو سه سال جلو تر ...ولی به هر حال که نیستیم و تو این موقعیت که هستیم باید سعی کنیم ازش لذت ببریم...
(موفففففففففففففق باشییییییییی خوب)
تصویر غوغاست...غوغا....
باز میکنم... چاک میدهم... آن اطراف تیغ نیست؟ اینجا که هست!
...................فکر کنم میفهممت
مواظب باش !!
یهو دیدی دیگه این گره ها را با دندون هم نمیشه باز کرد !
:٬
واسه عدم عقده ای شدن . فقط
امیدوارم خود خدا حاجتت را ... همت بجوی دوست من همت !