دلم می خواست راننده یه تاکسی بودم...
با یه ضبط عالی و همه چی تموم...
با یک عالم نوار و سی دی که دوستشون دارم...
با یک عالم آدم با شخصیتهای جورواجور...
با منشها و رفتارهای جورواجور...
تو یه شهر بی ترافیک با خیابون های پهن...
از صبح تا ته شب می روندم و گوش می دادم...
گوش می دادم و می روندم و زمزمه می کردم...
گوش می دادم و دل می دادم و دلداده ها رو زیر چشمی نگاه می کردم...
گوش می دادم و می روندم...
گوش می دادم...
گوش می دادم...
گوش می دادم...
فقط تصور کن که چه لذت بخشه...
فکر کنم آدم با گوش دادن هم می تونه به رستگاری برسه...
سلام دوست عزیز.
وبلاگ زیبایی داری .
ولی من منظورتو متوجه نشدم که :
فکر کنم آدم با گوش دادن هم می تونه به رستگاری برسه...
یعنی چی؟
بای
اینم یه جورشه ،فکر کنم زیادی هوس کردی عوض شی :)
تاکسی...
ناکجا آباد ۱۰۰۰ تومن ...
بعضی وقتا هم هست که سی دی خش دار به تور آدم میخوره یا اینکه یکی از اون دلداده ها از آهنگت خوشش نمیاد. هدفونم که نمیشه استفاده کرد. به نظر من جوراب فروشی بهتره
kheili webloge mozakhrafie faghat sargarmie khodete
Byebye
میگم مامان!
با دل دادن چی؟... با "دل دادن" هم میشه به رستگاری رسید؟
your photos and weblog are beautiful
please chech your mail at lale_illl@yahoo.com
فکر نکن. مطمئن باش! تازه گوش دادن که کار خوبیه . با خیلی چیزهای دیگه هم میشه به رستگاری رسید. میدونم که خودت هم می دونی.
اونم بودی لاله جان حسرت چیزی دیگرو می خودی. غیر از اینه؟؟؟
قدیمترها آشناتر بودی با ما
خوشبختی نسبیه .. هر جور تعریفش کنی همون خود خوشبختیه . این کمال نیاز تو شده و با رسیدن بهش خوشبختی . امیدوارم همان شود که خواهانی .
فقط یه چیزی .. هیچوقت سعی نکن آرزوهاتو فراموش کنی ، این کمترین حق تو ِ .
به امید دیدار دوست عزیز