آهــــــــا!... پس تنش ِ دیشب بخاطر ِ خستگی بود! شرمنده که من بیشتر عصبانی و خستت کردم. ( برای ِ اولین با تو زندگیم جدی شدم!!!) (خدا به دادم برسه! حتما مریض شدم باید برم پیش ِ دکتر!!!)
پوریا
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 ساعت 03:11 ق.ظ
یه معلم فیزیک داشتیم یکبارکه خسته شدیم و می خواستیم استراحت بده بهش گفتیم آقا خسته نباشید اونم خیلی عصبانی شد و گفت نگین خسته نباشد انرزیه منفی داره بگین خدا قوت یا ... از اون روز هر بار بهش می گفتیم خداقوت اول کلی ذوق می کرد بعدم استراحت میداد
تو که هنوز خسته ای . چند روز پیشم خسته بودی . حالا خوبه چند روز این وسط ول و والا افتادی جم هم نخوردی . آخه من نمی دونم چه مرگته که از این وسط پ۱ا نمی شی؟
غزاله خانم، داشتـیم، آبجی؟!؟!؟ هوایِ این خاله خانم بـزودیِ لذیـذ رو بیش از اینـا داشته باش، تا هم خـدا، هم اینجانب، هم آیـه جونی ِ کوشولو خوشنـود شوند.
خسته ام کردی. این چه وبلاگیه آخه . بچه ها بیاین وبلاگ من. راستی اگه می دونستم اینقدر به رو انداز احتیاج داری اون پتو پاره رو که تو خونمون بود نمی انداختم سر کوچه . می دادمش به تو.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خسته نباشی...
آهــــــــا!...
پس تنش ِ دیشب بخاطر ِ خستگی بود!
شرمنده که من بیشتر عصبانی و خستت کردم.
( برای ِ اولین با تو زندگیم جدی شدم!!!)
(خدا به دادم برسه! حتما مریض شدم باید برم پیش ِ دکتر!!!)
در ضمن این صفحه آخرشه.
مامانم!
خسته ای.... ولی امیدوارم هیچوقت "ویران" نباشی!
درمونده نباشی.....
یه سفر حالتو خوب می کنه خانونمی
کمی از خستگی ات را بر شانه دیگری بذار،دیگری منتظرته ،منتظر همچین لحظا هاییه :)
إلهی، من به فدایِ اون دلِ خسته ات، ولی تو دیگه چرا؟؟؟
حالا اگه .......
ولی میـدونی تایِ بغ همتـا در این مورد، چی میگه؟!
اگر دل ار غم ِ دنیـا جـُدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ ِ بقـا توانی کرد
اگر به آبِ ریـاضـت برآوری غُسلی
همه کدورتِ دل را صـفا توانی کرد
درنونِ بحر ِ معانی «لا»، نه آن گهری
که قدر و قیمتِ خود را بها تواتی کرد
به همـّت ار نشوی در مقام ِ خاک مقیـم
مقام ِ خویش بر اوج ِ عـَلا توانی کرد
.......
به من چه؟ ما فقط این وسط راوی بودیم، دیگه خود دانی!!!!!!!
چند روز پیش میدون آزادی بودم
بیست دور دورش چرخیدم
اصلن خسته نشدم
می دونی چرا؟
http://photos.photosig.com/photos/55/24/1572455-a8d70e902ec9ebc0.jpg
خدا قوت جوون...
مجبوری اینقدر پای اینترنت بشینی؟
مگه تو کار و زندگی نداری؟
والا ما رو هم خسته کردی!!!
منم ...
خدا از ته دلت بشنوه ماکان جان...
یه معلم فیزیک داشتیم یکبارکه خسته شدیم و می خواستیم استراحت بده بهش گفتیم آقا خسته نباشید اونم خیلی عصبانی شد و گفت نگین خسته نباشد انرزیه منفی داره بگین خدا قوت یا ... از اون روز هر بار بهش می گفتیم خداقوت اول کلی ذوق می کرد بعدم استراحت میداد
پریـا جون،
میشه اسم ِ ایشو نو بگی.
اینجا تا مرز تکه تکه شدن تنها یک غم مانده است...
حالا یه شفته بادمجون درست کرده ببین چیکار میکنه...........
بابا لااقل یه چیزی روت بنداز هم سرما نخوری٬ هم اینکه به قول ِ خودت اینجا خانواده رفت و آمد می کنه زشته!
دمت ولرم...
تو که هنوز خسته ای . چند روز پیشم خسته بودی . حالا خوبه چند روز این وسط ول و والا افتادی جم هم نخوردی . آخه من نمی دونم چه مرگته که از این وسط پ۱ا نمی شی؟
می خوام تو همچنان لذت ببری ماکان جان...
تو حظش رو ببر!
غزاله خانم، داشتـیم، آبجی؟!؟!؟
هوایِ این خاله خانم بـزودیِ لذیـذ رو بیش از اینـا داشته باش، تا هم خـدا،
هم اینجانب،
هم آیـه جونی ِ کوشولو خوشنـود شوند.
بسه دیـگه قربون،
پـاشو کاری کن،
فکر ِ چاره بـاش
فکر ِ این دلِ پاره پاره (از دیدن ِ ....) بـاش.
هنوز خستگیت در نرفته؟؟!!
خسته ام کردی. این چه وبلاگیه آخه .
بچه ها بیاین وبلاگ من.
راستی اگه می دونستم اینقدر به رو انداز احتیاج داری اون پتو پاره رو که تو خونمون بود نمی انداختم سر کوچه . می دادمش به تو.