می بینی...
وقتی نبودی با توی خیالی حرف می زدم...
توی خیالی...
نه... سایه ام...
سایه خودم...
منتهی سایه ام شبیه تو بود و هست... کاملا شبیه تو
اون تویی...
محرم اسرارم...
سنگ صبورم...
همه چیزم...
همه چیز...
اونقدر با توی خیالی حرف زدم که حالا هم که هستی نمی تونم با تو حرف بزنم...
انگار توی خیالی واقعی تره...
انگار این تو نیستی یه نفر دیگه است با اسم تو... با جسم تو...
ولی تو نیستی...
تو هنوز همون سایه ای...
واسه همینه که سکوت می کنم...
چرت می گم... حرف نمی زنم... خودم نیستم...
...
...
ولی بعد ازت معذرت خواهی می کنم...
تو که خوب میدونی...
تو می فهمی
و به این بازی مسخره می خندی...
تو، بلند می خندی...
بلند بلند...
آزاد...
...
بعد به من گوش میدی
مثل همیشه....
من ِ تنها همیشه با سایه اش زندگی می کند. هر جا می رود سایه اش را سمت راستش دارد ، یا چپش.
هر جا می رود یا به دنبال سایه اش می رود یا سایه اش را به دنبال می کشاند. و تنها یک لحظه، فقط
یک لحظه، بی سایه می شود: عدل ِ ظهر! وقتی تیغ آفتاب درست به فرق سر می کوبد.
تازه، در این لحظه هم تنها نیست. من ِ تنها، تنها ثروتش سایه ی اوست. می نشیند، با او می نشیند.می ایستد
با او می ایستد. صبح که می شود عظمتِ او را امتداد می دهد تا مغربِ جهان. عصر که می شود غروبِ او
را امتداد می دهد تا مشرق ِ جهان...
چه کسی این همه وفادار است؟ این چنین رفیقی را تیغ آفتاب که به فرق سر بکوبد رهاش می کنی بسوزد؟
می بینی هی مچاله می شود در خود. می بینی به پات می افتد. راه می دهی که از زیر ناخن پاها نشت کند در تو. طبیعتت شده که این کمترین کار ِ توست در قبال او. خوب که به قالب تنت در تو نشست تیغ آفتاب هزیمت کرده است.
پس، آرام آرام از زیر ناخن پاها خودش را می کشد بیرون...
اما اگر نکشید؟...
بر گرفته از همنوایی شبانه...
بی بی جون قصه می گفت
اما قصه ای از غصه سر بسته می گقت .
خیلی خوب بود
آزاد ................................................................
انگار......
توی خیالی واقعی تری
..............
گوی زرین فلک رقصان ماست
چون نباشد؟ چونکه چوگان توایم
خواه چوگان ساز ما راخواه گوی
دولت این بس که به میدان توایم
سایه ساز ماست « نور» سایه سوز
زانکه همچون مه به میزان توایم
تای بی همتا جناب *مولوی*
در ضمن، پس این جناب دلقک خودمون چی شد؟؟؟ op:
آخ جون راه افتاد.
http://www.calagh.com/
وقتی سوت و کوری خیلی با حال تری . ا
از صمیم مغز برای نهوع بیشترت .
همان دلقک .
راستی سلام مشیانه رو هم برسون .
همون وکیل مدافع حضرتعالی و مترجم رو می گم .
دلتنگشیم بخدا .
آینه....
کسی روبروی من تنهاست!!!
پنجره....
کسی دیوار را حاشا میکند!!!
شیشه....
عجب چیز مزخرفیه!!!
والله سلام از بنده است جناب دلقک خان،
عجبه که شما یادی از ما کردید و بالاخره تحویل گرفتید!
در ضمن منظور از این سایت کلاغ چیه؟ هیچ چیزی که در آنجا فعال نیست!!!