پیش دانشگاهی که می رفتم ، یه دبیر ادبیات داشتیم که فکر کنم تفاوت سنیش با ما
حدود ۸-۷ سال بود...
یه دختر جوون که واقعاً خانوم و قابل احترام بود...
با اخلاق و رفتاری خاص خودش...
من بی نهایت دوستش داشتم...
اونم این حس من رو درک کرده بود و کلی تحویلم می گرفت...
یادمه سال که تموم شد خواستم سنگ تموم بذارم و یه جوری بهش بگم که
خیلی بهش مدیونم...
کتاب جاناتان رو واسش خریدم...
و حدود شش!!! شبانه روز با تمام وجود از جونم مایه گذاشتم
تا تونستم چهـــــــــــــــــــــــــــــــار خـط اولش براش بنویسم...
که البته دو خطش شعر بود...
تازه با کمک خواهرم! ( اون موقع انقدر راحت چرت و پرت نمی نوشتم مثل الان)
بعد هم روز آخر که می دونستم مدرسه میاد با کلی خجالت و اینا (من اصولاً و کلاً آدم خجالتی هستم!!! ) کتاب رو دادم بهش...
و گذشت...
یادش به خیر
فردای اون روز جمعه بود، دبیر محترم رفت خصوصیت به جا بیاره صبح زنگ زد که از من تشکر کنه...
من اصلاً اون قسمت از زندگیم رو یادم نمیاد که چی شد و چی گفت و چی شنیدم...
چون خواب بودم!
یعنی...
یعنی نداره خواب بودم.
حالا مثل احمق ها دو روز ِ هر چی فکر می کنم اسم اون دبیر عزیزم یادم نمیاد.
چهره که هیچی اصلاً فکرشم نکن...
فامیلش هم یادم نمیاد :(
(من نمی دونم چطوری آدما بچگی هاشون یادشونه...)
بدبختی نه با هیچ کدوم از هم کلاس های اون دوره ارتباط دارم
نه اون پیش دانشگاهی دیگه وجود خارجی داره...
هیچی...
هیچی به هیچی...
فقط یه چهره و حالتهای محو ازش ته ذهنم مونده...
باور کن یعنی مطمئن باش حتی اگه توخیابون از کنارم رد بشه نمی شناسمش...
انگار همه چی تو خواب بوده...
تو خواب ...
بوده؟...
ای کاش تو هم یه جورایی تو خواب بودی .
لااقل بعضی شبا آدم کابوس می دید نه که هر روز بیاد بلاگتو بخونه .
مرده ی این نثر نوشتاریتم . سی دی مو که گرفتم . کتابمم که گرفتم ازت تازه من قراره یه کارایی برات بکنم پس اگه قرار بر پاچه خواری و پاچه خوار باشه جنابعالی هستی اما من شخصا هلاک این ادبیاتتم . توجه کن :
انگار همه چی تو خواب بوده ...
تو خواب ...
بوده ؟ ...
این سه نقطه هات که دیگه من کشته . منو هشته
باز که اینجا مرده بود که باز که!
آخی
خیلی بده
مخصوصا اگه یه همچین موضوعی باشه !
.
لاله جون
شرمنده اخلاقتم....
ولی باید اعتراف کنم که بنده هم با نظر عمیق جناب محمودرضا موافقم!!!!!
مرا یاد دبیران بیاد انداختی یاد ده اشان بخیر که برایم پارسی نبشتند و خواندند جای دارد از همه شان قدر دانی کنم!
نامهای زیر از سال اول تا اخر متوسطه از ان انهاست که سال اول تا سوم متوسطه دبیری مشترک بود ۵ تای نخست بانوان اند و باقی اقایان ...
سماک
حسینی
امینی
احمدی
اوسطی
ایمانی
میر خوشخو
پرهیزی
پرهیزی
پرهیزی
میرزا یی ...
اخرین برایم اولین وجاودان معلمی کاردان از اهالی مهر ... که درودم بر او بی حد است ...
درود بر آنان ... و درود بر او ...
لاله جون در این مورد بنده هم با وجود حافظه مافوق صوت!!! نمی تونم کمکت کنم. چلمنده...
معلم ما هم... نه!خودت به خانه اش برو. معرفی اش نمی کنم. اردیبهشتگان دات پرشن بلاگ دات کام.
اگه مردهای تو قصه بدونن که اینجایی / برای بردن تو با اسب بالدار میتازن
ببینم جون جونی
نکنه یه جایزه یا پاداشی چیزی برای دارا بودن«بهترین حافظه» در کاره؛ ها!!!!
اگه اینطوره بگو تا منم سعی کنم بلکه چند اسمی یادم بیاد و در این مسابقه شرکت کنم!!!!!!!
لاله جان می بینی من مثه یه استاد به تمام عیار رفتم سر کلاس و بسیار عالی به دانشجوهام تدریس کردم . حالا اگه تو بودی یه ماه تموم هر روز از شاگردات مطلب می نوشتی
. می شان کو ازت دفاع کنه ؟