امروز روز میراث فرهنگی بود.
طی کاشان گردی چند ساعته که من و هم پای عزیزم داشتیم،
من به تمام معنا بزرگی، هنر، ذوق و تفکر هنرمندان قدیم رو لمس کردم.
وجود هر چیزی در بناهای قدیمی فلسفه و دلیلی داره...
حتی آستانه در ( یا به قول کاشانی ها آسّون ) ...
و نتیجه اینکه همچنان میراث فرهنگی شعور نگهداری از این گنج ها رو نداره.
امروز من برای اولین بار یه جای بسیار زیبا رو دیدم
چشمه سلیمانیه
معجزه است...
اون سکوت و آرامش...
اون حرکت بی صدای آب...
زندگی نرم و روان ماهی ها...
دست نخوردگی...
طبیعت بکر زیر آب...
آب...
آب...
آب...
زلالی آب...
و رنگ مست کننده آب...
رنگ زندگی...
رنگ حیات...
رنگ...
رنگ...
رنگ...
معجزه است...
معجزه!
ای کاش آب بودم...
گر می شد آن باشی که خود می خواهی...
چه توصیف زیبایی
آدرسم اشتباه اومد تو کامنت قبلی... این یکی درسته.
چرا حروف من اینجوری پست میشه؟
می خواستم بگم زیبا بود و جالب
کاشان. تخت جمشید . بم . اصفهان.همدان...... به راستی میراث فرهنگی چند در صد برای حفظ این آثار نسبت به زحمت و تاوان به وجود آمدنشون تلاش کرده؟؟؟؟؟
عجب...
chashmani ke nemibinand...... va
شهر آدم اولین عشق آدم است. من خیلی شهرها رو تو دنیا دیدم.. اما هنوز یاد شیراز و بهار نارنجش دلم رو می لرزونه. هیچ جای دیگه دلم رانلرزونده... مادربزرگم بعد از ۸۰ سال دوری از کاشان هنوز میگه: ما کاشیها.........
من پارسال رفتم یک جای جنگلی.. درختها همه ۲۰۰۰-۳۰۰۰ ساله دوستم گفت: چه چیزهایی که این درختها ندیدند به عمرشان ولی هنوز محکم ایستادند.. هنوز بخشنده هستند.. هنوز مهربون هستند. حتی مرگشان هم فایده داره.
کاش من درخت بودم
زلالیش را دیده و چشیده ام ...
برایم کودکی انجا اوازی خواند و معلم شعری...
من
آن
اب
را
دیدم ...
چ
ش
ی
د
م
...
چه آبی...!
لاله بانو را درود ... زلالی آب گوارایت...
خیلی دیر پیدات کردم
خراباتم رو با نوشتت پیدا کردم.