
یه بچه جان هاپو هست که از این دنیای به این بزرگی هیچی نمی خواد...
جز اینکه چند ساعت از وقتت مال اون باشه...
تا تو دلت آروم بخوابه و تو باهاش حرف بزنی...
تو دلت آروم بخوابه و تو نوازشش کنی...
تو دلت آروم بخوابه و تو ساعتها ذُل بزنی به نفس کشیدنش...
به بالا و پایین رفتن اون دل کوچولوش...
و بعد باهاش بازی کنی...
فقط و فقط بازی...
بازی...
بازی...
حتی اگه بازی کردنت نیم ساعت هم طول نکشه و بعد طی یک عملیات ناجوان مردانه
سرش کلاه گذاشته و تنهاش بذاری...
بعد که دوباره بری سراغش آن چنان واست ذوق می کنه و دم تکون میده
که انگاری زندگیش رو مدیون تو ِ...

...
یاد بگیر لاله!
یاد بگیر!
.
.
.
سلام. خوبی؟ این هاپو کیه؟ چیو ازش میخوای یاد بگیری؟
لاله جان سلام . هاپوی خیلی نازیه.
نه عزیز جون؛
تو تنها نیستی همه آدمها باید خیلی چیزها رو از هاپوها یاد بگیرند!
به منم یاد بده
ممنون از توجهت.دستت درد نکنه!عجب نظری دادی تو وبلاگم...
داشته ام ... چشیده ام ... می دانم ...
http://medliner.narod.ru/foto/dog.JPG
لاله وبلاگت چی شد؟من هی سر میزنم ازش خبری نیست.باز واسه سامان اینا ایمیل بفرست که برات درستش کنن.مثل اینکه یه بار نیما بهت تند جواب داده بوده.نمیدونسته تو دوست منی آخه.براش ایمیل بزن بگو که کی هستی.