کم کم دارم شعور این رو پیدا می کنم،
وقتایی که من تو پیله سکوت خودم فرو میرم...
حنانه می تونه به جام حرف بزنه...
اینم یه جور عبادته.
باور کن ...
سر تا پای خودم را که خلاصه می کنم،
می شوم قد یک کف دست خاک...
که ممکن بود یک تکه خشت گلی باشد کنار خرابه یک امامزاده....
یا خاک یک گلدان کنار پنجره...
یا یک آدمک گلی چشم انتظار ِ...
ایول خیلی خوبه
خیلی ممنون از مطالبه قشنگت
یه سرم بزن به من
۱. حنانه کیه دیگه؟
۲. نوبت من نیست :(
یک سنگ بر پیشانی سنگی کوه خورد .
کوه خندید. و سنگ گریست .
یک روز کوه می شکند.
خواهی دید.
سلام خواهرکم..
از خاک بر آمدیم و بر......
آره عکستو که میشه دید. ولی حنانه کیه؟
حنانه زیبا بود!!!
آه ...
لاله باز هم...
آه و صد آه و صد آه...
این بار...
http://dirk.holoweb.net/~liam/pictures/oldbooks/pictures-of-old-books/pages/p7110009-grose-antique-books-with-candle/p7110009-grose-antique-books-with-candle-1436x1104.jpg
عبادت خیلی مدل های گسترده ای داره. ولی ما یاد نگیرفتیم که میشه اونجورم عبادت کرد....پنهان نگشته ای که شوم طالب حضور....
آه
دیشب خوابی دیدم پنج معلق جدا از بوستان منتهای نقشی انتظار انتهای فرشی را می کشیدند
آه
اتاقکی رو به راه و غروب
اما حنانه
نازنین
...
نه آیا همان چوبی سید نماست که از جدایی مهتر مردان به ناله نشست
تو شمع نبشتی و گذاشتی و وظیفه را سوختن نهادی و از مادر زمین شاهدی نهادی
...
یا بانو به اردی بهشت که فصل رویشت هست...
...
منم آه...
خوش به حال حنانه...