چند وقته می خوام یه حسی رو .... یه دردی رو .... یه نمی دونم چی رو که مغزم رو مشغول کرده جار بزنم ... فریاد بزنم ... جیغ بکشم ... واسه یه نفر بگم... حسم رو بریزم بیرون ... تخلیه روحی روانی بشم... و نمی دونم چرا هر از گاهی باز یادم میره که آدما... دوستام ... دوستای خوبم ... دوستای مهربونم بیکار نیستند که هر وقت من دلم هوس کرد ... ...
نتیجه میشه عق زدن های مرگ آور ِ ناخواسته برای تخلیه روحی روانی توی چاه توالت... ... شرمنده که چاه شاعرانه تری پیدا نکردم... ...
کی بود تو چاه زار میزد؟
خب اگه بخوای تناسب شخصیتیش رو هم رعایت کنی همینه... به من که برسه میشه عق زدن توی چاه توالت...
|