دیوونه




میدونی وقتی یکی بغلت میکنه و دستش رو میذاره رو صورتت ٬ اینجوری که انگار با کف دستش پیشونیت رو ناز کرده
و آروم دستش رو آورده پایین تا وقتی انگشتاش برسه به کنار ابروهات ٬ یعنی نمیخواد به هیچی فکر کنی ...
میدونستی ؟
دستش رو گذاشته بود رو صورتم و میگفت آدمی که تو رویا زندگی میکنه میشکنه.
صداش آشنا بود٬ خیلی. یه جور بد زیادی . حتی میدونم چه جوری آشنا بود. درست مثل خوابی که قبلاً دیدی
و حالا داره اتفاق میفته و همه چیز با اینکه تازه‌ست واست تکراریه و تو بعدش رو یادت نمیاد
ولی همه چیز وقتی اتفاق میفته میبینی که چقد آشناست.






نظرات 5 + ارسال نظر
*مشیانه سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ق.ظ http://mya.blogfa.com

آخ گفتی لذیـذم،
بـسی ناجوانمردانـه میـشکنه.
و وقتی اَم که درس نمیـگیری/تجربه نمیکنی، هر بار ایـن شکستن نـاجوانمردانه تر میشه.
ولی با وجودِ کوتاهیـش، إنقدر لذتبـخش هست که .......‌!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:24 ب.ظ

از مرز خوابم میگذشتم،
سایه ی تاریک یک نیلوفر...

...کدامین باد بی پروا
دانه ی نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟

هیوااا

محمود رضا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:30 ق.ظ

http://www.artareas.com/ArtAreas/home.nsf/4247a371d13148d385256a4400070222/0e527a40d8affb9f85256def006d6817/$FILE/a-hug.jpg

محمود رضا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:44 ق.ظ

راستی
اینم برا هیوا
http://gallery.photo.net/photo/3311157-md.jpg

گوییا زبان سلیمانی ایشون از همه ی ما بهتره

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:11 ب.ظ

چطور محمود جان؟...می خوای برات ترجمش کنم؟...آشنایی صفحه ای ارزون حساب میکنم بات... ؛)

به هر حال ممنون عزیز از عکس...

هیوااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد