سلام بر مشیانه جون مهربون ( ته خودمونی احتمالا تشتک می پرونه لاله) شما که انقدر قلم خوب دارید و ما رو هم انجا غیر ایندفه چوب کاری میکنید نمی دونم چرا یه جا ندارید که ما هم چیزی براتون بنویسیم اما به حرخال فکر کنم کار موکلین و دادگا ه ها انقد زیاده که وقت به بلاگ نمی رسه:)) در هر صورت ما زمین خوردتونیم این موکل تلخ مزاجم بدر نمی خوره ها ( لاله تو چیزی نگو و الا کلاس بی کلاس ها!) :)) در هر صورت ما از مطلب ژرف و عکس پر سودا نهایت استفاده رو کردیم. فکر کنیم اینجا حکم سفارت سوییس رو واسه شما داره و حافظ منافع شماس و الا تو سفارت خودتون می نوشتم در ضمن از صاحب خونه هم واسه این مزاحمت ...چارتا شور مهمون من ...
چون می گذرد غمی نیست ! عین همینو با یه ماژیک قرمز بد رنگ توی یکی از توالت های پادگان نوشته بود . اول بهم برخورد ولی بعدا هر روز می رم می خونمش . اینقدر حال میده اینجا دستشویی کردن( منظورم همون ریدنه ) . خلاصه شعرش فراخور حال تو هم میشه . دلقک از اردکان .
مشیانه*
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1383 ساعت 10:23 ب.ظ
آره بخدا واقعاًحیف ه تو که گیر ه این پسرهُ ناقلا میثم افتادی، کّه نه تنها، به قولی، خوب شدنی نیست. بلکه روز به روز هم نور ه الی نور، ....... هی هی هی!!!
الو
الو
فک کنم قط شد!
الو
الو
عیبی نداره شمارم افتاد ...
ها
نه
بذار دوباره بگیرم!
ب.............و.........................ق
http://pargol.blogsky.com/
الو
اونجا بلاگه؟
کسی هست؟
وا عجب دوره زمونه ای شده ها!
الو
الو
ااالللووووو
ای بابا
لاله؛ بله؟
من: ف........و.......ت
وا اوسا شمارتون که اوفتاده!
آها
کی من؟
من؟
من کی ام اینجا کجاست؟ ...
لاله:چیکار دارین حالا؟
هیچی این عکس ببین:
http://gallery.photo.net/photo/2829681-lg.jpg
خدافس
لاله؛ خوب میشین اوسا
من :عکسو ببین!
مشیانه: بارک الله، لاله جون، امیدت و از دست نده.
من هم امیدوارم که ایشون "خوب میشن"!!!! oP:
ای برده اختیارم تو اختیار مایی
من شاخ زعفرنم، تو لاله رار مایی
گفتم: «غمت مرا کشت.» گفتا: «چه زهره دارد؟
غم این قدر نداند کاخر تو یار مایی!»
سر را گرفته بودم، یعنی که در خمارم
گفت: «ار چه در خماری، نی در خمار مایی؟!؟»
من باغ و بوستانم، سوزیدهٌ خزانم
باغ مرا بخندان، کاخر بهار مایی
گفتا: «تو چنگ مایی، واندر ترنگ مایی
پس چیست زاری تو، چون در کنار مایی!؟!»
گفتم: «ز هر خیالی درد سر است ما را.»
گفتا: «ببر سرش را تو "ذوالفقار" مایی.»
«تای ه بی همتا؛ مولوی ه عزیز»
الو... محمود چی می گه؟ لاله می فهمه؟ چه خوب که می فهمه محمود چی میگه!
:))
سلام بر مشیانه جون مهربون
( ته خودمونی احتمالا تشتک می پرونه لاله)
شما که انقدر قلم خوب دارید و ما رو هم انجا غیر ایندفه چوب کاری میکنید نمی دونم چرا یه جا ندارید که ما هم چیزی براتون بنویسیم
اما به حرخال فکر کنم کار موکلین و دادگا ه ها انقد زیاده که وقت به بلاگ نمی رسه:))
در هر صورت ما زمین خوردتونیم
این موکل تلخ مزاجم بدر نمی خوره ها
( لاله تو چیزی نگو و الا کلاس بی کلاس ها!)
:))
در هر صورت ما از مطلب ژرف و عکس پر سودا نهایت استفاده رو کردیم.
فکر کنیم اینجا حکم سفارت سوییس رو واسه شما داره
و حافظ منافع شماس و الا تو سفارت خودتون می نوشتم
در ضمن از صاحب خونه هم واسه این مزاحمت ...چارتا شور مهمون من ...
آقا منم بازی...
عزیزه دل ه مشیانه،
تو خوده خوده، بازی هستی!!!! oP:
گفتنی ها رو محمود و ماه مانا گفتن ! اما بیقراری هم حدی داره !
چون می گذرد غمی نیست !
عین همینو با یه ماژیک قرمز بد رنگ توی یکی از توالت های پادگان نوشته بود . اول بهم برخورد ولی بعدا هر روز می رم می خونمش . اینقدر حال میده اینجا دستشویی کردن( منظورم همون ریدنه ) . خلاصه شعرش فراخور حال تو هم میشه .
دلقک از اردکان .
ولی خدائیش دلم برات تنگ شده . حیف من به خدا !
آره بخدا واقعاًحیف ه تو که گیر ه این پسرهُ ناقلا میثم افتادی، کّه نه تنها، به قولی، خوب شدنی نیست. بلکه روز به روز هم نور ه الی نور، ....... هی هی هی!!!
بابا پس این لاله خانم کی برمیگرده تو شبکه؟؟
ما که دلمون پوسید! )o: