صدای بسته شدن در رو می شنوی و صدای نزدیک شدن قدم هاش رو....
صدای پاش که نزدیک می شه نفست رو تو سینه حبس می کنی و در رو باز می کنی....
و محکم بغلش می کنی.....
محکم....
محکم بغلش می کنی و هی آغوشت رو تنگ تر می کنی.....
به خودت می چسبونیش و هی فشارش می دی....
فشارش می دی....
فشارش می دی قد چهل و پنج روز دوری...
فشارش می دی قد چهل و پنج روز دلتنگی...
....
و مجال برای نگاه کردن و بوییدن.....
....
و یادت نره
ساعت ۶:۵۵ دقیقه صبح، بعد از هجده ساعت تو راه بودن
اول به تلفنت زنگ می زنه و با صدایی آروم می گه :
- الو.... بیداری؟ .... آروم بیا در رو باز کن کسی بیدار نشه.... من اومدم.
...
و نگرانه که کسی رو از خواب بیدار نکنه....
سلام . چرا تو وبلاگتون فقط یه پست هست ؟ موفق باشید .
در آمدی حدود ۱۰۰۰ دلار در ماه فقط با چند کلیک در روز .شما به زودی میتوانید پولدار شوید. باور نداری؟ پس یه سری به وبلاگ من بزن تا از شرایطش با خبر شی یه بار امتحانش بی ضرر منتظرحضور سبزت هستم
خوش آمد .
(:
خوب میخوای فشارش بدی فشارش بده!
ولی آخه چرا بد بختو داری تو یخچال فشار میدی؟
جای بهتر گیر نیووردن؟
خوشا به حالت که همچین لحظه ای رو تجربه کردی!!
لحظه دیدار و وصل بعد از تحمل درد فراق, فوق العاده لذتبخشه.
ای کاش پایان همه ی فراقها و در انتظار ماندنها مثل وصال تو بود......
چشم شما روشن .
رونوشت :
باران دل : خواهر گرامی
مشیانه : وکیل مدافع گرامی
من واقعا لذت می برم این خواهر و برادر بعد از این همه وقت .
من واقعا لذت می برم .
هی هی, داشتیم جناب رئیس؛
که هویت دیگران را لو بدین!!!!!
بسیار زیباست.امیدوارم حداقل تو یکی حرف دل و زبونت یکی باشه.تقریبا محاله نه؟
اندازه ی همون ۴۵ روز دوری شایدم خیلی بیشتر دوسش داری....اندازه ی همون ۴۵ روز فشادش می دی.می ترسی بازم بره.بازم یه ۴۵ روزه دیگه....تمام وجودش تو وجودت گم مشیه........روزگار غریبی است.
واقغاً که عجبروزگاری است!!!!
باید اعلام کنم که * دومی بنده نیستم ها؛ بنده اونیم که درست بعد از جناب دلقک نوشته!
ای کاش که آدمها متوجه موضوع غیرمجاز بودن کپی کردن بودند. (الهی آمین)
البته اونیم که بعد از جناب سلول نوشته بنده ام. (o:
سلام لاله ی عزیز .
مرسی به خاطر لینک . به هر حال ...
این جا رو دوست دارم .
:)
خوش اومدن ! (:
بروز کن!
من تحت تصویر قرار گرفتم خفن و همی الان میرم عیال مربوطه را محکم بغل میکنم.
بنویس!
با خواندن متنات حس زیبایی داشتم که اشکهایم را جاری کرد... چقدر لحظه زیبایی است که بعد از مدتی طولانی سفر کردهات را ببینی و بتوانی در آغوش بگیریش... دوباره یادم افتاد که چقدر دلم برایش تنگ شده و چقدر دلم میخواهد فرصتی کوتاه پیش آید تا همدیگر را برای مدتی کوتاه ببنیم...
موفق باشی
یار
بی خیال . ننویسم بهتره .
مثل همیشه زیبا!
خوبی دختری ؟؟
ها ؟؟
میدونی، باید حسابی نیروت رو ذخیره کنی برای فشار مفصلی که روز دیدارمون پیش خواهد آمد!
وای که از تصورش غرق لذت میشم*
محکم فشارش بده. بذار خستگیش در بره
salame manam behesh beresoon va az ghole manam beboosesh ke delam bara in sia sookhte khili tang shode