۱ سال گذشتن یعنی کنتور انداختن زمان و در پی اون بی ثمری لحظات .............
می شان*
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 ساعت 04:12 ق.ظ
هی جون جونیم, عاشششقتم* کیف کردم. میدونی با این شعرمنو بردی خیلی دور تقریباً به خاطرات دوران قبل از بیست سالگیم؛ هی هی هی....!!!! درضمن چی یکسال شد عزیز؟
ماه مانا
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 ساعت 01:12 ب.ظ
سلام
منم خواستم بگم :
مبارک باشه !
پیش ما هم بیا .
۱ سال گذشتن یعنی کنتور انداختن زمان و در پی اون بی ثمری لحظات .............
هی جون جونیم, عاشششقتم*
کیف کردم. میدونی با این شعرمنو بردی خیلی دور تقریباً به خاطرات دوران قبل از بیست سالگیم؛ هی هی هی....!!!!
درضمن چی یکسال شد عزیز؟
...
...
سلام .
ببخشید اگه اشتباه کردم !
ولی تو این متن فقط این رو نوشتی :
هیچ...
فقط خواستم بگم یک سال شد...
...
برای همین فکر کردم وبلاگت یک ساله شده و تبریک گفتم .
اگه اشتباه بود عذر می خوام
شاهد
مرسی آبجی...
تازه متوجه شدم!
ای کاش آن کلمه «یک سال را آبی میکردی تا مشخس تر میشد!
شعری که انتخاب کردی جوابگوی همه داستان است عزیزم.
باز هم بنده فراموش کردم اسممو وارد کنم!!
مرسی آبجی ...
یادت میاد لاله: http://mahmana.persianblog.com/1382_4_mahmana_archive.html#631218
ماه را دختی یاد دارم ...
دل شبهای خویش ...
سالی به دور ما گشت ما بی او و او با ما ...
آه
ماه
را
دختی
یاد دارم ...
هست ...
همیشه...
هنوز ...
آه ...
مطلع این غزل پاکباخته تمام هستی من بود یا بانو ...
تمام هستی من ...
تمامی هستی من لاله ...
..
.
آه
...
حالا که اینطوره من آه
یک ساله شدن یه وبلاگ
یک ساله شدن یه نفر
یا شایدم یک ساله شدن شروع یه دوستی ؟!!