هست...
هست...
همه جا هست...
همه جا توی زندگیت سرک می کشه...
هر جور می خوای دست به سرش کنی و بهش محل نذاری فایده نداره...
باز هست...
اصلاً سعی نمی کنه دست از سرت برداره...
اصلاً...
و فقط منتظر یک لحظه است...
یک ثانیه، تا چنگ بندازه به وجودت...



...از این دلتنگی لعنتی گریزی نیست...



تلخ است، تلخ!
مثل یک بادام تلخ با مزه ای ابدی...
تلخ!
...




دلم نقشی تازه می خواهد...



به کابوس می ماند
فرو افتادن ام از چشم آسمان
غلتیدن ام بر پلکان رنج
و آلودن ام به غبار تحقیر
 

به رویا می ماند
رهیدن ات از دام
خاستن ات بر بام
و مرهم ات بر خراش آسمان


سوگند به آسمانی که مرا گریست
و زمینی که مرا بلعید
که رویای تو
کابوس من است


دشوار است به میل خود فرا رفتن
سهل است به عجز خود فرو رفتن
گویی یافتن ات محال است.
سقوط محتمل،
و میان من و تو،
 

                            فاصله ای به قدر یک صعود.












سهم من ...









          ...
          گل برگ لاله...
          قشنگ ترین هدیه ی من در این روزها...
          هدیه ی یک 
استاد صبور...

          قشنگ نگاه کنید!
          تا سال دیگه لاله گیر نمیاد...
          ...










روز معلم مبارک؟








       





اِم........
نکته جالب توجه اینه که...
حالا که بعد از یک سال سر و کله زدن با چندین عدد دانش آموز،
امروز یک نفر و فقط یک نفر انسان با فرهنگ و متشخص من رو بازی داده
و از راه دور تلفن زده و این روز فرخنده و مبارک رو به من تبریک گفته....
...

پدر بنده در جواب این حرکت جوانمردانه فرمودند :

اِ.......
مگه تو معلمی ؟!!!...
!!!
!!!
...
...
  


اِم.......

من فعلاً برم سرمو بذارم بمیرم با اجازتون....